آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

مکه وروزهای قشنگ با تو بودن

1392/2/12 2:30
نویسنده : مامان زویا
92 بازدید
اشتراک گذاری

فرشتهاولین مسافرت آرتینم با سفر به مدینه و خانه خدا آغاز شد .

و حالا یک سال از اون روزهای قشنگ وبه یاد موندنی میگذره ومن دلتنگتر میشم .گریه

دلتنگ مسجدالحرام وگنبد سبزشو دلتنگ آرتین کوچولویی که با اون دست وپای کوچیکش تو حیاط حرم

چهاردست وپا میرفت و تمام محیط اونجا براش تازگی داشت .

آرتینکم حتی زیارتم رفتی با بابایی خیلی هم خوشت اومده بود.دلت نمی خواست بیایی.

فرشتهراهی مکه شدیم و من لباس سفید تنت کردم چقدر پاک ومعصوم شده بودی .

تا برسیم مکه وآماده بشیم بغل من بودی نه اذیت کردی ونه گریه.مسجدرفتیم........

تمام زمان انجام دادن اعمال و طواف بغل بابا بودی وتمام ساعت خوابیدی .برای همه جالب بود .نمیدونم

معجزه بود یا شانس ما.حتی شیر نخوردی گریه نکردی خودتو کثیف نکردی پاک پاک بودی وچیزی نگفتی .

آروم ومعصوم بودی.

یک سال از دلتنگیمون میگذره تو بزرگتر شدی و اون روزها رو کاملا"به یادمیاری وقتی تو تلوزیون خانه خدا

رو نشون میده میپرسم آرتینی اینجا کجاست به زبان خودت کلی چیزا تعریف میکنی و میگی الله بهبر

(اکبر)ودوتا دستتو روصورتت میکشی وبعد بدوبدوسجاده ومهر میاری وچادر سرت میکنی وشروع به نماز

خوندن میکنی.خلاصه آخرسرهم صلوات میفرستی.میپرسم چی میگی مامان میگی الله محمد(یعنی صلوات )

عاشق کتاب قرآنی و هر روز میاری مثلا" مخونی از روش بعدمیبوسی و میزاری سر جاش.

پسرکم تک تک اون روزها برامون پر از خاطره بود خاطره اولین نگاه به حانه خدا ودر کنار

تو وبابا وقدم به قدم مامان لطی وبابایی طواف کردن و صفا ومروه رو طی کردن واشکهایی

که برای خداحافظی ریختیم ودلکندن که سخترین مرحله برامون بود همه و همه پر از خاطره

بود برامون.گریه

راستی قشنگترین خاطره در آوردن دوتا از دندونات تو مدینه و مکه بود .

خدای بزرگم چنین روزهای قشنگی رو دوباره برامون رقم بزن که همگیمون با هم دوباره به زیارت بیاییم ...آمین

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)