آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

مادرانه ای دیگر ....

دلم خیلی گرفته. نمیدونم تربیتم نادرسته یااینکه من خیلی حساسم و هر کاری که انجام میدی به دل میگیرم  .یه مدتیه بد قلق و،مغرور و غرغروشدی،بد غذایی وبد لباس پوشیدنت که بماند  . نمیدونم شاید اقتضای سنت باشه ، ولی دیگه نمیدونم باید چیکار کنم ،هر کاری که تو دوست داری برات انجام میدیم ولی این کارات ادامه داره  . دلم گرفته به خاطر زحمتی که برات میکشیمو ولی باز نق میزنی . یعنی دیگه جایی برای ادم نمیذاری که باهات  بازی کنم گردش ببرمت   ..و...کلا انرژی ادمو میگیری. امروز هی رفتی اومدی منو بغل کردی وبوسیدی ،مامان نازم ،ناز خوبم ،عزیزم  ،دوست دارم ،دیگه ناراحتت نمیکنم ، دیگه پسر خوبی میشم  ،باشه  .مامانم آرتین دو...
14 خرداد 1393

یه نی نیه میگه

تکه کلام این روزای آرتینم : ماماااااااان یه نی نیه بووووود که.... . این نی نی هم کارای بد و پوشش میده و هم کمکی برای آرتین که کارای خوب کنه . برای شروع هر حرفشم یه  نی نیه بود و میاره  . بستگی به اون کاری که انجام میده داره.اگر غذاشو نخورده باشه میگه مامان بیبین یه نی نیه بود حرف مامانشو گوش نداد و غذاشو نخورد و گووووسنه موند و مریض شد .نی نیه کار بدی کرداااا. منم میگم آره عزیزم پس تو قشنگ غذاتو بخور که قوی بشی و مریض نشیییییی . اگه با ماشین  آتش نشانی بازی کنه میگه مامان یه نی نیه بود حباااااسش نبودااا به کبریت دست زد دستش سوخت وهی گفت ایمداد ایمداد .بعد آقا ی آتش نشان اومد و کومک کرد .خوب شدااا. موقع خوابم...
15 ارديبهشت 1393

بای بای پوشک

یک ماه بیشتره که ازپوشک گرفتمت الهی شکر خیلی کمکم کردی  پسر آقایی بودی . قربون پسرکم بشم با اینکه شیطونه ولی از نظر تمیزی حرف نداره .اصلا باورم نمیشد این مرحله هم به  راحتی طی بشه و بره  .خداروشکر . مرحله سوم مونده که برای من سخته خدا کنه به راحتی طی بشه.اونم خوابیدن تو تخت خودت و  جدا کردن از خودم . که برای من خیلی سختره تا برای خودت . خدایا کمکم باااااااش  تو این یک ماه ساعتها مونو تو دستشویی سپری کردیم و کتاب خوندیم. شعر خوندیم .اواز خوندیم و یه کتاب خونه مجزا برای  دستشویی آرتین درست کردیمو هر کتابی و که بیشتر دوست داشت و مربوط به دستشویی رفتن بود اونجا جادادیم .  آرتین یه روز با ها...
15 ارديبهشت 1393

مرواریدهای سفید آرتینم

دیروز برای اولین بار رفتیم دندون پزشکی .آرتین از تو خونه خیلی خوشحال بود لوازم دکتری و دندونپزشکی شو اورده بود و دندونای مامانو معاینه میکرد .ساعت ٣ وقت داشتیم  .حاظر شدیم ورفتیم  .دندونپزشکی مخصوص کودکان بود برای هر دوتامون جای جدیدی بود .من کلی آرتینو آماده کرده بودم چون عاشق شلنگو سیم بود حسابی براش گفتم که مامانی خیالت راحت یه جایی میریم پر سیم برق و شلنگ  .انقدر خوش میگذره  ه ه ه . نوبتمون شد و رفتیم پیش دکتر . خلاصه جای جدیدی بود دیگه  . برخوردشون خوب بود هم خانوم دکتر هم منشیشون . ولی آرتین به محض ورود .گفت: من نی می ییییام. نی می شیییینمممم . از اینجا بییییرییم  . خلاصه با گرفتن جایز...
9 ارديبهشت 1393

بهترین هدیه خداوند تولددددددت مبارک

پسرکم سه سال از بهترین روز های باتو بودن گذشت ومن روز به روز عاشقتر شدم . عاشق پاکی ونجابتت ،عاشق تک تک کارایی که تو انجام دادیو با تو بزرگ شدن .حرف زنت ،خندیدنت ، بازی کردنت .......،، خدا یا از تو شاکرم که فرشته ای به این پاکی و مهربونی برای من فرستادی که دنیا رو با وجودش زیباتر ببینم واحساس کنم . خدایا ممنونم ،ممنووووووووووووون . آرتین عزیزم بدون که مامان عاشقانه دوستت داره .همیشههههههههه،....، فردا من وبابا یه تولد کوچولو برای تو پسرک ماه گرفتیم ایشاالله که به همگی خوش بگذره ،مخصوصا به پسر گلم  ،،،،،،، بقیه مطلب فردا بعد تولد............. مرسی
2 فروردين 1393

چقدر زود.....

چقدر زود گذشت از اون روزی که فهمیدم فرشته کوچولویی در وجودم هست و من عاشقانه دوستش دارم . چقدر زود گذشت از اون روزی که رفتم برای آزمایش ودکترم با زکاوت تمام برای اینکه من استرس نگیرم منو به  اتاق زایمان فرستاد ومن آرتین کوچولومو در تاریخ دوم فروردین نود در آغوش گرفتم چه زیبا و به یاد موندنی  بود.خدایا با تمام وجودم شکر گذارتم. چقدر زود گذشت اولین روزهای شیر خوردنت که هم من ناوارد بودم وهم تو توان شیر خوردن نداشتی وحالا  خودت درخواست شیر میکنی ومن با تمام توانم شیره وجودم را تقدیمت میکنم عزیز من. چقدر زود گذشت اون روزهایی که برای گرفتن چیزی یا برداشتن چیزی نه دستت توان داشت نه بدنت  روزها گذشت وتو توان سینه خیز رفتن پیدا کردی ...
6 دی 1392
1