آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

سه چرخه آبی

امشب یه دفعه بابابا تصمیم گرفتیم یه دوچرخه بزرگتر برات بخریم .اولش نمیومدی تو مغازه و میگفتی من دوچرخه دارم .،مامانی دوچرخم تو خونس آ  ، گفتم عسلم دیگه اون برات کوچولو شده ،دیگه قد کشیدی بزرگ شدی باید یه دوچرخه بزرگتر سوار بشی  . خلاصه راضی شدی وتا دم فروشگاه اومدی  ،وقتی فروشنده چند تا دوچرخه اورد ومن سوارت کردم وخودت رکاب زدی دیگه خوشت اومد و گفتی برات بخریم رنگشم خودت انتخواب کردی  .آبی وشد سه چرخه آرتین .و ازهمون دم در سوارش شدی وذوق کرده بودی.. خلاصه رسیدیم به خرید زنگ .که پسرم دست روی چه زنگی گذاشت.؟ .از اون زنگایی که من همیشه ازش متنفر بودم .دیگه مجبوری زنگو وصل کردیم بچه چه ذوقی میکرد . هی زنگ میزد ،هر کی رد م...
14 خرداد 1393

قان قان

امروز یه کار جدید دیگه انجام دادیم  از وسایل دور ریختی ماشین درست کردیم   لوله دستمال توالت . تلق . گوشه های مقوا رنگی .گوش پاک کن و....... همراه رنگ انگشتی و چسب و یه پسر خوب و فعال  اینم نمونه کار مادر و پسر :           حالا قان قان ما رفتیم م مممممممممممم    ...
15 ارديبهشت 1393

لنگی(رنگی)بازی

امروز برای آرتینم قشنگترین روز زندگیش بود . چون بعد از مدتها  رنگای آرتینو از کمد بیرون اوردم  .پسرکم از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه  .هی بلا میپرید و ابراز خوشحالی میکرد .کلی هم برای رنگاش شعر خوند . لنگیای قشنگم کوجا بووووودین ،نبودین ....خووووش اومدین به حونه(خونه).... مامان این لنگیا چیقد گشنگن .من خیلی دوسشون دایییییم  . منم گفتم  اره عزیزکم اگر به حرف مامان گوش بدی هر روز میگم رنگیا بیان پیشت باهم رنگ بازی کنیم  . خلاصه هرچی وسیله داشتیم جمع کردیم ،ورمشیل مدلهای مختلف، پنبه رنگی  ، دستمال کاغذی،گوش پاک کن. کاغذ رنگی ، رنگ انگشتی و پاستل وماژیک و.....           &nbs...
15 ارديبهشت 1393

معنای واقعی زندگی

عزیزم مهربون مامان بزرگترین و بهترین موهبت خدا دوست دارم و به داشتنت افتخار میکنم به خودم میبالم  .  عزیز مامان دیگه حسابی بزرگ شده . آقا شده .خودش دیگه مسواک میزنه و کاراشو انجام میده، مامان فدای تو بشه که بر ای خریدن چهار پایه دستشویی آنقدر ذوق کردی که خدا میدونه  . مامان حووبم نمنون ،برای آرتین صندلی خریدی ،آرتین میره بالا ،دستاشششوو میشویییه .میوسااااک میزنه  . به به . بعدش کلی بووووووس برای  مامان میفرسته  . امشب چقدر قشنگ مسواک زدی و باهر مسواک زدن دهنتو پر از آب میکردی و خالی میکردی بعد به من دهنتو نشون میدادی ، مامانی دندونام سیییییفیید شووودن ،بیبین .منم حسابی نگاه میکرم و میگفتم بله پ...
10 بهمن 1392

دوستاي خوب.

چهارماهي ميشه پسرمو ميبرم كلاس خلاقيت مادر و كودك (به قول آرتين كلاس خوشحال وشاد وخندانم )خيلي محيطشو دوست داره. دوستاي خوب و مهربوني پيدا كرده. خاله نفيسه مربيشونه. سپهر و ونداد و علي وبنيتا و رسا وآريانم دوستاي صميمي آرتينم هستن . آرتينم كلي شعر وبازي و.... يادگرفته و مدام توخونه برامون ميخونه. مثل ؛ كدو كدو و حركاتشم انجام ميده. توپ سفيدم ..... خوشحال وشاد وخندانم و.....كلي چيزاي ديگه. آرتين با سپر و ونداد صميمي تره. تا همديگه ميبينن دست بهم ميدن وهمديگه و ميبوسن. حسابي همديگرو تحويل ميگيرن. خيلي صحنه با مزه وجالبيه و دل از هم نميكنن. خدا همه ني ني ها رو در پناه خودش حفظ كنه. دوستتون دارم خيلي خيلي زياد. پيشاپيش شب يلداتون م...
6 دی 1392

شهر بازي و شادي

بعد از مدتها براي اولين بار پسركمو برديم شهر بازي واي كه انگار يه بار سنگيني به گردنم بود كه چرا آرتينمو نبردم شهر بازي. وخيلي غصه ميخوردم. كه بلاخره رفتيم. هوووووووورررا آرتينم تا يكساعتي فقط با تعجب به بازيا نگاه ميكرد وهيچ كاري نميكرد وخلاصه اين طلسم شكست. و آرتين شروع به بازي كرد وديگه دست از بازي نميكشيد. ولي ماهم حسابي ذوق كرده بوديم. آرتينم چون عاشق ماشين آمبولانس و آتش نشان وهواپيما هست از همينا شروع كرد وبعد خيلي دوست داشت سوار قطار بشه كه نزديك ١٥، ٢٠ دوري سوار شد عمو كه مسًئول قطار بود انقدر از آرتينم خوشش اومده بود كه چند دورم مجاني چرخوندش.خلاصه كه خيلي به پسرم خوش گذشت. وتاساعت ١٢ شب كه تعطيل ميشد ما اونجا بوديم. بدون نق وبا ش...
6 دی 1392
1