آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

ماشاالله 

 "لاحول ولا قوة الا بالله العلى العظیم"

Avazak.ir Line46 تصاویر جداکننده متن (4)

Avazak.ir Line56 تصاویر جداکننده متن (4)

آرتین به مدرسه ( مهد)میرود

چند روز مونده بود به مهر ماه و من خسته اسباب کشی و تو هم یکمی دلتنگ خونه قدیمی و بازی با مامان ، و نق نق های فراون ،و وابستگی های شدیدت به من ،خلاصه دلمو به دریا زدمو به خودم اطمینان دادم که پرسو جو و حساسیت نسبت به نوع مهد و جای مهد و ،،،، بسته و باید آرتین هر چه زودتره بره به مهد و نزدیکترین مهد ،.  خلاصه رفتم سراغ مهد نزدیک خونمون و سریع ثبت نام کردمو تمام حساسیتامو کنار گذاشتم و توکل کردم به خدااااا ، و تو از اول مهر ماه مثل بقیه نی نی ها رفتی مهد و الان 26 روز از اون روز میگذره و ارتینم دیگه داره عادت میکنه ،  هنوز دلتنگی میکنی اونم فقط قبل رفتن ، بعدش تقریبا یادت میره و سر گرم میشی ، . از مهدت چیزی تعریف نمیکنی ولی جدید...
26 مهر 1393

اتاق آبی

یک ماهی میشه که به خونه جدید نقل مکان کردیم  و حسابی با آرتینی و شیطنتای پسرک سه سال و هفت ماهم  درگیرم ، با تمام نگرانی که بابت تغیر جای خواب ارتین داشتم خوشبختانه پسرکم عاشق اتاق ابیشه ،اتاقی که با اتاق قبلیش خیلی فرق داشت و از سرخابی به ابی تغیر کرده بود و آدمکای کوچولوی روی دیوارش که خیلی دوسشون داره وهر کدوم نمادیکی از ماست ، کو چولوترینشون خودشن و بزرگترینشون بابا دادا ، کلی باهاشون میگیمو میخندیم ، اتاقت و خیلی دوست داری و مراقبی خراب وبهم ریخته نشه .  یه روز که نبودی و خونه مامانی بودی ،حسابی برات سورپرایز اماده کرده بودم کاغذ اتاقتو با موکتتو نصب کردن خیلی خوب شده بود ، من در اتقتو قفل کردم که کسی جز خودت وارد اتاق ...
26 مهر 1393

دلمون براتون تنگ شده

سلاممم به دوستای نازنینم ، خیلی وقته نتونستم به شما سری بزنم و از پسری چیزی بنویسم ، خیلی دلتنگتون شده بودم ، تو این مدت خاطره های جالب و تلخ وشیرین برای من و پسرکم پیش اومده که سعی میکن براتون بنویسم ، از اسباب کشی خونمون و مهد رفتن آرتینم ، کلاسهای مادرو کودک پارک  و شیطنت های پسرکم و  ،،،،،  به امید دیدار هر چه زودتر  همیشه شاد و سلامت و موفق باشید  ...
26 مهر 1393

سه چرخه آبی

امشب یه دفعه بابابا تصمیم گرفتیم یه دوچرخه بزرگتر برات بخریم .اولش نمیومدی تو مغازه و میگفتی من دوچرخه دارم .،مامانی دوچرخم تو خونس آ  ، گفتم عسلم دیگه اون برات کوچولو شده ،دیگه قد کشیدی بزرگ شدی باید یه دوچرخه بزرگتر سوار بشی  . خلاصه راضی شدی وتا دم فروشگاه اومدی  ،وقتی فروشنده چند تا دوچرخه اورد ومن سوارت کردم وخودت رکاب زدی دیگه خوشت اومد و گفتی برات بخریم رنگشم خودت انتخواب کردی  .آبی وشد سه چرخه آرتین .و ازهمون دم در سوارش شدی وذوق کرده بودی.. خلاصه رسیدیم به خرید زنگ .که پسرم دست روی چه زنگی گذاشت.؟ .از اون زنگایی که من همیشه ازش متنفر بودم .دیگه مجبوری زنگو وصل کردیم بچه چه ذوقی میکرد . هی زنگ میزد ،هر کی رد م...
14 خرداد 1393

مادرانه ای دیگر ....

دلم خیلی گرفته. نمیدونم تربیتم نادرسته یااینکه من خیلی حساسم و هر کاری که انجام میدی به دل میگیرم  .یه مدتیه بد قلق و،مغرور و غرغروشدی،بد غذایی وبد لباس پوشیدنت که بماند  . نمیدونم شاید اقتضای سنت باشه ، ولی دیگه نمیدونم باید چیکار کنم ،هر کاری که تو دوست داری برات انجام میدیم ولی این کارات ادامه داره  . دلم گرفته به خاطر زحمتی که برات میکشیمو ولی باز نق میزنی . یعنی دیگه جایی برای ادم نمیذاری که باهات  بازی کنم گردش ببرمت   ..و...کلا انرژی ادمو میگیری. امروز هی رفتی اومدی منو بغل کردی وبوسیدی ،مامان نازم ،ناز خوبم ،عزیزم  ،دوست دارم ،دیگه ناراحتت نمیکنم ، دیگه پسر خوبی میشم  ،باشه  .مامانم آرتین دو...
14 خرداد 1393

یه نی نیه میگه

تکه کلام این روزای آرتینم : ماماااااااان یه نی نیه بووووود که.... . این نی نی هم کارای بد و پوشش میده و هم کمکی برای آرتین که کارای خوب کنه . برای شروع هر حرفشم یه  نی نیه بود و میاره  . بستگی به اون کاری که انجام میده داره.اگر غذاشو نخورده باشه میگه مامان بیبین یه نی نیه بود حرف مامانشو گوش نداد و غذاشو نخورد و گووووسنه موند و مریض شد .نی نیه کار بدی کرداااا. منم میگم آره عزیزم پس تو قشنگ غذاتو بخور که قوی بشی و مریض نشیییییی . اگه با ماشین  آتش نشانی بازی کنه میگه مامان یه نی نیه بود حباااااسش نبودااا به کبریت دست زد دستش سوخت وهی گفت ایمداد ایمداد .بعد آقا ی آتش نشان اومد و کومک کرد .خوب شدااا. موقع خوابم...
15 ارديبهشت 1393

بای بای پوشک

یک ماه بیشتره که ازپوشک گرفتمت الهی شکر خیلی کمکم کردی  پسر آقایی بودی . قربون پسرکم بشم با اینکه شیطونه ولی از نظر تمیزی حرف نداره .اصلا باورم نمیشد این مرحله هم به  راحتی طی بشه و بره  .خداروشکر . مرحله سوم مونده که برای من سخته خدا کنه به راحتی طی بشه.اونم خوابیدن تو تخت خودت و  جدا کردن از خودم . که برای من خیلی سختره تا برای خودت . خدایا کمکم باااااااش  تو این یک ماه ساعتها مونو تو دستشویی سپری کردیم و کتاب خوندیم. شعر خوندیم .اواز خوندیم و یه کتاب خونه مجزا برای  دستشویی آرتین درست کردیمو هر کتابی و که بیشتر دوست داشت و مربوط به دستشویی رفتن بود اونجا جادادیم .  آرتین یه روز با ها...
15 ارديبهشت 1393

قان قان

امروز یه کار جدید دیگه انجام دادیم  از وسایل دور ریختی ماشین درست کردیم   لوله دستمال توالت . تلق . گوشه های مقوا رنگی .گوش پاک کن و....... همراه رنگ انگشتی و چسب و یه پسر خوب و فعال  اینم نمونه کار مادر و پسر :           حالا قان قان ما رفتیم م مممممممممممم    ...
15 ارديبهشت 1393