آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

مکه وروزهای قشنگ با تو بودن

اولین مسافرت آرتینم با سفر به مدینه و خانه خدا آغاز شد . و حالا یک سال از اون روزهای قشنگ وبه یاد موندنی میگذره ومن دلتنگتر میشم . دلتنگ مسجدالحرام وگنبد سبزشو دلتنگ آرتین کوچولویی که با اون دست وپای کوچیکش تو حیاط حرم چهاردست وپا میرفت و تمام محیط اونجا براش تازگی داشت . آرتینکم حتی زیارتم رفتی با بابایی خیلی هم خوشت اومده بود.دلت نمی خواست بیایی. راهی مکه شدیم و من لباس سفید تنت کردم چقدر پاک ومعصوم شده بودی . تا برسیم مکه وآماده بشیم بغل من بودی نه اذیت کردی ونه گریه.مسجدرفتیم........ تمام زمان انجام دادن اعمال و طواف بغل بابا بودی وتمام ساعت خوابیدی .برای همه جالب بود .نمیدونم معجزه بود یا شانس ما.حتی شیر نخوردی گ...
12 ارديبهشت 1392

شکرانه روز مادر.....

پروردگارا شاکرم برای مادر بودنم .... از اینکه می توانم کودک خود را در آغوش بگیرم و او نامم را .........مادر صدا کند شاکرم . خدایا !!ممنونم از اینکه نام مادر وبرای من نهادی .تا بهشت را زیر پای خود احساس کنم . پروردگارا !!!ممنونم که  صبر و حوصله فراوان به من مادر دادی تا بتوانم تمام سختی ها و دل نگرانی های کودکم را باتمام وجودم تحمل کنم وبرای سهل شدن آن تلاش کنم . خداوندا !!!!!!!مادر بودن مسئولیت سخت وشیرینیه که به عهده من گذاشتی .....پس همیشه کمکم باش تا این راه راتا انتها طی کنم..... ممنونم برای مادر بودنم ومیدانم که دعای مادرهمیشه بدرقه راه هر کودکی است وهمیشه تمام آرزوی من سلامتی وخوشبختی پسرکممممم است..... ...
11 ارديبهشت 1392

لی لی حوضک

آرتین شعر لی لی حوضک خیلی دوست داره : دستای کوچولوشو میاره ومیخونه برای مامان لی لی حوضک جوجو آب خورد اووووفتاد آبه. بعد دونه دونه انگشتاشو نشونم میده و میگه : یکی جوجو دربیییار. یکی جوجو هاااااام. ..کی به به درست . ....کی به به هاااام. منه گلن گولونگه.یعنی منه منه کله گنده ...
9 ارديبهشت 1392

همیشه کنارم باش

عزیزکم پسرک مهربونم نمیدون ی بودنت کنارم چه نعمت بزرگیه که از این بابت من خدا را شاکرم امروز صبح انقدر کارهای با مزه انجام دادیو حرفای قشنگ زدی که عاشقترت شدم تازه چند روزه یادگرفتی و بهم میگی مامان حوووبم گشنگم منم کلی دلم واست ضعف میره .وای چقدر سخته جدا شدن و دور شدن از این دورانت .دو سال قبل سپری شد و من در گیر بد غذایی و بد خوابی تو وتازه فهمیدم چقدر زود گذشت .کوچولوی خوشگل مامان الانم داریم یه مرحله دیگه رو پشت سر می ذاریم که هم برای من سخته هم برای تو اونم از شیر گرفتنته وای چقدر سخت شاید بیشتر برای خودم چون دیگه این مرحله برای یه مادر تکرارنمیشه. وقتی برای خوردن شیر  عاشقانه در آغوش میفشارمت و تو عاشقانه به من نگاه میکنی وکلی ب...
3 ارديبهشت 1392

نوروز

پسرکم دوساله که نوروز برای من و بابا رنگ و بوی دیگه ای پیدا کرده سال 91 تولد مفصلی برات گرفتیم خیلی جالب بود چون تو که انقدر بد خواب بودی کل تولد به اون شلوغی خوابیدی . خلاصه ساعت 2 نصف شب برای بریدن کیک مجبور شدیم بیدارت کنیم.بیدار شدی کیک بریدیم عکس انداخییم تازه جنابعالی سر حال شده بودی کههمه رفتن و من بابا تا صبح بالاسرت بیدار بودیم و بازی می کردیم یاد اون روز به خیر .......امسال هم به نوبه خود خوب گذشت سال تحویل خونه بودیم کلی به سفره هفتسین سلام دادی و شیطونی کردی بعد اولین عیدی و از دست باباو مامان گرفتی و با احترام زیاد مچاله کردی اگه میدونستی چقدر با ارزشه این کار و نمیکردی خخخخخ.بعد رفتیم عید دیدنی خونه مامان بزرگا و بابا بزرگا .بق...
3 ارديبهشت 1392

پسرک دو ساله من

نمیدونم از کجا باید شروع کنم ای کاش زودتر به یاد ساختن وبلاگ می افتادم تمام روز ها و شبهای این دو سال  برای من پر از خاطره شیرین وبیشتر اوقات پر از هیجان سپری شد انشاالله بقیه راه هم خدا کمکمون باشه ...
2 ارديبهشت 1392