چقدر زود.....

چقدر زود گذشت از اون روزی که فهمیدم فرشته کوچولویی در وجودم هست و من عاشقانه دوستش دارم .

چقدر زود گذشت از اون روزی که رفتم برای آزمایش ودکترم با زکاوت تمام برای اینکه من استرس نگیرم منو به

 اتاق زایمان فرستاد ومن آرتین کوچولومو در تاریخ دوم فروردین نود در آغوش گرفتم چه زیبا و به یاد موندنی

 بود.خدایا با تمام وجودم شکر گذارتم.

چقدر زود گذشت اولین روزهای شیر خوردنت که هم من ناوارد بودم وهم تو توان شیر خوردن نداشتی وحالا

 خودت درخواست شیر میکنی ومن با تمام توانم شیره وجودم را تقدیمت میکنم عزیز من.

چقدر زود گذشت اون روزهایی که برای گرفتن چیزی یا برداشتن چیزی نه دستت توان داشت نه بدنت

 روزها

گذشت وتو توان سینه خیز رفتن پیدا کردی ومن ذوق کردم شاد شدم توچهار دست وپا رفتی من شکر

 گذارخدا شدم وتوراه افتادی بدون هیچ مقدمه ای اصلا انگار از قبل بلد بودی راه افتادی واولین بار به

 سمت من قدم برداشتی چه لحظه با شکوهی چه هیجانی داشتم آغوشم را برایت گشودم وتو با خنده

در آغوشم جای گرفتی ومن با تمام وجودم بوییدمت وبوسیدمت وحالا تو میدوی از این گوشه خانه به آن 

گوشه توپ بازی میکنی ومنم همبازیتم نقاشی مکشی ومنم همراهتم خودت غذاهایی که روی زمین

میریزی جمع میکنی من عاشقانه محو تماشات میشم خودت وقتی میگم مامانی اسباب بازیاتو جمع کن

همه رو جمع میکنی وسر جاشون میذاری .

وچقدر زود بزرگ شدی وقتی به قد وبالات نگاه میکنم باورم نمیشه که اون فسقلی 300و2 گرمی الان

 بااینکه هنوزم وزنش کمه انقدر بزرگ شده مامان قربون قد وبالات بشه.

وچقدر زود بزرگ شدی دیگه از اون کلمات نامفهوم خبری نیست کلماتت تبدیل به جمله شدن حتی برای

 مامان آوازم میخونی :

مامان زوویای حوبم .بیا .آبه دوغ (شیر)دوروست آرتین بوخوره گونده بشه.

وچقدر بزرگ شدی مامانی من. هرروز وقتی لباس تنت میکنم میفهمم که بزرگ وبزرگتر شدی لباسهات

کوچیک شدن وبلوزات آستیناشون کوتاه شدن شلوارات تبدیل به شلوارک شدن وازتمام اینها لذت میبرم.

خدایا شکر گذارتم برای تمام این لحظه ها وثانیه ها وممنونم از وجود چنین فرشته کوچولویی که حاظر

 نیستم برای چند ثانیه هم از خودم دورش کنم .ممنونتم خدایا.

خدایا در این شب عزیز که مصادف است با شب لیله الرغایب برای فرزندم .همسرم .مادرم وخانوادهمان

سلامتی وسعادت وخوشبختی وآرامش وعاقبت بخیری نصیب بگردان /امین.....