آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

شیرینتر از عسلم

1392/6/11 4:33
نویسنده : مامان زویا
123 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی چندروزی میشه سرما خوردم وآرتینم حسابی کمک حالمه و روز به روز شیرین زبونیاش بیشتر میشه.

از صبح حالم خیلی بد بود و گلوم درد میکرد آرتینم از خواب بیدار شد وطبق معمول هر روز سراغ کتاب داستاناش رفتو یکی از اونا رو آورد.

مامان زووآ بای آرتین کیتاب بخوون. گفتم مامانی گلوم درد میکنه صدام در نمیاد .ناراحت شدی از اینکه حال من بده .بوسیدی منو گفتی مامانی آب ب.....خور قرص بخور خوب میشی آیییه یا نه (تکه کلامته)

گفتم باشه حتما .بعد رفتی و لوازم دکتریتو اوردی به قول خودت مامان زوییا خوب خوب شد آرتین آمپول زد مامان خووووب شد  آییه یا نه.گفتم آره خوب شدم پسرم. مرسی.

 خلاصه تا شب حال من بد تر شد وآرتینم شیرین زبونی دلبری کردنش بیشتر .

مامان زوااا لیباس بپوش بیریم دکتر خوب میشی آییه یا نه. میگم خوب میشم آره.عزیزمامان.

تا بریم دکتر چند بار حال منوپرسیدی.مامانی خوووبی .خوب .خوب. دست روی سرم میزاری ببینی تب دارم یا نه کارای خودمو تحویل خودم میدی .

میریم دکتر به دکتر میگی مامان مریض. دردداره .خوب میشه .آییه .دکتر میگه بله خوب میشه آمپول میدم خوب خوب میشه.

برمیگردیم خونه میری سر گاز ازمن میپرسی مامانی غذا پختی ؟آییه پختی .به به.میگم پختم میگی خوبه.

مامان غذا بخوره خوب بشه. میگم چشم آقا.قربون اون حرف زدنت بشه مامان.

میگم مامانا تو هر حالی که باشن غذا وکاراشون همیشه روبراه .هیچ مامانیو محتاج نذار خدایا.

خلاصه مواظب من بودی بهم میرسیدی .حالا پسرک بد غذا وبد مریض من خودش مریض شده ومامانیو حسابی اذیت میکنه .انشاالله زودتر خوب بشی و من از شر این دارو دادن راحت بشم.

خدایا هیچ بنده ای رو مریض نکن وبنده مریضتم محتاج مرد ونامرد نکن.الهی آمین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)