آرتینآرتین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

دو سال و دو ماه شیر خوردن حلال وجود پاک پسرکم

یکشنبه5/3/1392شب آخرین شبی بود که آرتینم شیره وجودمو نوش جان کر د دیگه تا این لحظه سراغی نگرفت دلتنگ میشد بی تاب میشد ولی غرور اجازه نمیداد که از مامان می می لو بخواد . هنوز تو حیرتم و شوک هنوز باورم نشده که دیگه نمیتونم برای شیر دادن تو رو در آغوش بگیرم .یعنی بزرگ شدی؟؟؟؟؟دلم برای سلام کردنت به می می لو وقربون صدقه رفتنت و حرف زدنت با می می لو تنگ شده اون ادا های که حین خوردن در می آوردی و دلم برای ملچ مولوچ کردنت حین خور دن وبه به گفتنت تنگ شده دیگه این لحظه ها تکرار نمیشه این لحظه های شیرین .تمام این دوهفته انگار یه چیزی کم داشتم بغض  داشتم و دارم همش کارم شده گریه حوصله ندارم از یه طرف از اینکه همه چیزت ردیف شده خوش...
19 خرداد 1392

26ماه تمام

امروز که مصادف است با روز پدر و ولادت حضرت علی پسرمنم وارد 27 ماهگی شدیعنی 2سال و 2ماه تمام. خدایا برای آرتینم سلامتی وصبر و آرامش وموفقیت در زندگی وکار و تحصیل ....خواستارم . خدایا همیشه کمکش باش در تمام مراحل زندگی وپسرمو یه بابای خوب ونمونه کن.که بچه هاش بهش  افتخار کنن. آقاکوچولو ماه گرد تولدت وروزت مبارک . ...
6 خرداد 1392

روز پدر

بابایی روزت موباااااااارک اینو آرتینم میگه. امروز صبح با آرتین و مامان لطی رفتیم برای خرید روز پدر برای بابا دادا و بابا بزرگا کلی راه رفتیم وبعد خرید  کردیم بامامانی قرار داشتیم آرتین تا مامانی ودید مثل فیلم هندیها به سمت مامان می دویید وبلند بلند  مامان لطی جونم میگفت. خلاصه خرید کردیمو برگشتیم خونه شبم بابا دادارو بردیم بیرونو تفریح وغذا و....... ...
3 خرداد 1392

مهمونی

آرتین دیروزخونه خاله فرزانه رفت وکلی بهش خوش گذشت..... کلی بازی کرد ونی نی خرگوشی (عروسک)از مارال هدیه گرفت و الانم داره با خرگوشی بازی میکنه و از  سرو کولش بالا میره .
25 ارديبهشت 1392

آرتین میگه.....

چیزایی که آرتین به زبون خودش میگه: للام >>>>سلام جیم بند>>>>پیشبند جیم جیم >>>>سیب زمینی چنگیل قاخق>>>>قاشق وچنگال ماپین>>>>دستمال حوبم >>>خوبم دنی>>>صندلی حدافظ>>>خداحافظ نازو>>>>زانو بورتاقال .قوبتاقال>>>>پرتقال بوقباب>>>بشقاب   ........ عاشق انواع سیم و جارو و برق و ....هستی و برای هر چی اسم گذاشتی: جارو برق.سیم برق.جارومو(تی وسشوار)جارو میوه(آب میوه گیری).....   ...
23 ارديبهشت 1392

آرتين ويه عالمه تخيل

فلاش بك:  آرتين از جيبش پول در مياره و ميره جلوي در خونه ميگم ماماني كجا ميري ، ميگه؛ از آقا نون بخرم ..... بعد پول ميده و نون ميخره . به قول آرتين ؛ ماماني آرتين مثلاً نون خريد.  بعد قابلمه وقاشقشو برميداره و شروع ميكنه به غذا پختن. ميپرسم ماماني چي ميپزي ؟ ميگه پولووو موووورغ ، عدس پولووو. بعد نمك و فلفلاي ذهنيشوميريزه توغذا و به خورد ما ميده ما هم كلي به به و چه چه ميكنيم. وشاید خوشمزه ترین طعم غذایی باشه که از دست پسرم می خورم. خلاصه. حرف زدنش با تلفن فرضي هم جالبه آدم شك ميكنه كه شوخيه يا كسي پشت خطه . الو لَلام حوبين ميسيييي. آرتين حوب . مامان اذيت نه نه. اِلهي شوووكر . ......... حدافظ حدافظ خلاصه ماجراها ادا...
23 ارديبهشت 1392

ماااااااااادرررر

وای امروز جزو سختترین وخسته کننده ترین روزهای زندگیم بود تا تونستی اذیتم کردی . آخه مادر من چه گناهی کردم گناه کردم مادر شدم .همش نق نق دیگه کلافه شدم. دوست ندارم از سختی ها واذیت کردنات بنویسم ولی منم صبر وتحملم حدی داره بلاخره تموم میشه. بازی میکنم باهات نق میزنی .میبرمت بیرون میایی خونه دوباره نق میزنی من دیگه باید چیکار کنم. . بعدشم میگی مامان زووا بره ددر بابا بیاد جوابم بهم میدی . سر شربت خوردناتم که برنامه ها داریم تا گریه وجیغ منو در نیاری ول کن نیستی آخرشم من بی خیال  شربت دادن به جناب عالی میشم.میگم خوددانی ...... شبم بابا میاد کلی هم برای اون نق میزنی و کلافه اش میکنی .بعد هم خسته وکوفته میبری...
23 ارديبهشت 1392